[ شرح ]
ای آرزوی آرزو ... آن پرده را بردار ازو
صفحات دیگر
خانه
درباره من
عکسها
توییت
معرفیکتاب
بریده کتاب
دیالوگ فیلم
شایدشعر
تماس
۱.۱۱.۸۱
و انا الیه راجعون
و ناگاه جرس فریاد می دارد که : بربندید محمل ها. آنگاه وقت افسوس بر حال مسافر غافل عصیان گر است. عمری در آن خیال که چه خورد صیف و چه پوشد شتاء.
+ ینی خیلی دل نبند عزیز.
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی