۱۹.۱۰.۸۱

کسی که همیشه جلوتر از من گام برمی‌دارد

در حرکت زندگی بارها به جائی رسیدم که حس کردم انتهای راه است. ناگاه می دیدم که کسی جلوتر بازهم در حرکت است. امیدوار می شدم. همیشه کسی جلوتر از من قدم می زند.

درست در لحظه ای که تنهایی عمیقی در برت گرفته است احساس می کنی که کسی تو را به ادامه راه فرا می خواند. نه مانند پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها و نه از بیرون گود. بلکه خودش جلوتر از تو ایستاده است.

به قول بزرگی هر چه زور بزنی اگر سکونی را حرکت ندهی، گویی اصلا کاری نکرده ای. به عبارتی تلاش وقتی قابل تقدیر است که منجر به انجام کاری شود. کاش بتوانم حرکت کنم، شاید سکونی را حرکت دهم.

اصلن صدای من را کسی این‌جا می‌شنود ؟؟؟؟