سكوت درختان با سرعت از كنارم می گذشتند و خطی سفید كه در میان جاده مانند درختان سرعت می گرفت! و من در این اندیشه كه زندگی نیز مثل این جاده است و سرنوشت، شبیه خط ! گاهی ممتد، گاهی سفید و گاهی زرد.
لحظه ای چشمهایم را بستم و نفسی عمیق كشیدم. می گویند كوچ فقط خصلت پرندگان است! اما من می گویم كوچ خصلت آدمیست!
پدر هم كوچ كرد مگر یادت نیست ؟؟! جاده قصد تمامی ندارد ! من مسافر دل شكسته این جاده بی انتهایم، پشت سرم حاصل یك درد اساطیری، خاطره، شور، عطش، داغ نگاه، شور و شوق عاشقی.
روبرو خط سفید و جاده ای بی انتها، رویای فردا، اندكی امید و سر سوزنی شوق! توشه ام دلخستگی و عاشقی، چارهای نیست راه را باید رفت. به اطرافم خیره شدم، هنوز درختان با سرعت از كنارم می گذشتند! شهری زیبا از دور پیدا است !!! خدایا این سراب است یا پایان جاده ؟؟!