دلم می خواد برم كویر. آخه می گن توی كویر آدم به خدا نزدیك تره. آخه ستاره ها هم به آدم نزدیك ترن. آدم می تونه اونا رو بغل كنه و باهاشون حرف بزنه ! وقتی با ستاره ها حرف بزنی با خدا هم می تونی لابد حرف بزنی. هیچ وقت هیچ كسی رو نمی تونی پیدا كنی كه بتونه ستاره ها رو ازت بگیره. فقط وقتی دیگه اونا رو نداری كه خودت نخوای. خدا رو هم هیچ كسی نمی تونه ازت بگیره به جز خودت ! البته همه این حرفها در مورد کویرُ فقط یک نظریه ست. فکر کنم مولانا اون شعر معروف چوبین بودن رای اهالی استدلال رو برای من و امثال من گفته که حرصش رو در می یاریم با این کلمات احمقانه مثل نظریه !!!!
كاش بودی. اون وقت با تو حس می كردم آروم ترین جای زمینم.
پی نوشت : از محاوره ای نوشتن توی وبلاگ متنفرم. یک دوست وبلاگی جدیدا پیدا کردم که ۲ تا وبلاگ داره. یکی برای حرف های جدی و یکی برای حرف های خودمونی. اما به گمانم نرسم که ۲ تا وبلاگ رو با هم به روز کنم. تازه مگر چند نفر همین یکی رو می خونن که بخوام دو تاش کنم.