رومی از ماهی بسیار میگوید. ماهی در دریا زندگی میکند و و تمام دردها و شادیهای او از آب است. ماهی پی غذا میرود، میآید، میخوابد. اما همیشه در آب است و این دائمالذکر بودن ماهی، همان تعبیر عاشق است که مولانا به ما میشناساند.
دائمالذکر مرحلهایست که انسان خودش منبع میشود. وقتی از حلاج در فلسفه میپرسیدند، گفت سر را واگزارید. اما وقتی که عاشق هستید همه دیالوگها و ذهنیتها همه اوست و این برای یک انسان عامی سنگین است. عاشق، حتی پشت میز کار هم عاشق است. عشق در زندگیاش جاریست.