در آستانه التهاب
در آستانه درد
از اعدام دریا
از خشک شدن رودخانه
تا کشیدن سد
تا کشتن ماهیها
رودخانه مرده است
سرنوشت آدمهای رودخانه هم
دریا را اما اعدام نمیتوان کرد
دستهایش را گر چه بریدهاند
پیرزنی کنار سبد نان عق میزند
نانها طعم دود و گازوئیل میدهند
مردی نفت میپاشد به صورت دنیا
سولقان را برجسازی کردهاند
برجهای بلند
فاحشههای کوتاه
رودخانه را آب برده است
دستهای دریا را کسی بریده است
خواب روی صندلی اتوبوس
ترک خورد با ترمزهای مکرر
پیرزنی فال گرفت برای برج بالای سرش
دو نفر این پایین
از فردایشان عکس میگیرند
عکسهای خوشبخت
با برجهای بلند
یکی با شلنگ
دامن دریا را آب میکشد
در شهری که در ادرار خود غلط میزند
فاضلابهایش روکارند
وهوایش استفراغ میکند
پردهی بکارت شهر را دریدهاند
شهر هم بکارت مردمش را
قبلهنماها را کسی کوک نکرده است
آدمهای خالی
بر سجادههای عالی
رو به هم نماز میکنند
جویهای خیابان
دخترکان لخت را میبلعند
کسی نان را لابهلای دیوار
پنهان میکند
خورشید در میان دود حبس است
شهر
از تیرهای چراغ برق نور میخرد
آذر ٨٣ - تهران