"جایی برای زندگی"، چهارمین ساخته بلند سینمایی محمدرضا بزرگنیا، داستان تعلق است که چند داستان کوچک و بزرگ دیگر را در دل خود دارد. داستان تعلق "عیدیمحمد" به زمین و خاک و درخت و بستگیاش به جایی که در آن متولد شده و زندگی کرده است. یک اثر کلاسیک که تهاجم و جنگ و تجاوز را روایت میکند و عشق را در درون خود دارد.
خانهی عیدیمحمد در یک نگاه سمبلیک، نماد سرزمین است که بیننده در سه زمان شاهد خودنمایی این نماد است. در سکانس اول، یک عروسی باشکوه در خانهی آباد و شلوغ عیدیمحمد در جریان است که خبر از صلح و آرامش و آبادانی میدهد. در میانهی فیلم خانه به دست اجنبی افتاده و اموالش در حال غارت است و داستان، تجاوز و یورش ناجوانمردانه را حکایت میکند و در نمای آخر، خانه توسط نیروهای خودی بازپس گرفته شده، اما دیگر آن خانهی سابق نیست. سیاه و رنگ و رو رفته و ویران، اما پا بر جا و استوار. و شاید جان کلام داستان در جملهی آخر عیدیمحمد بیان میشود که میخواهد خانهاش را و یا به تعبیر دیگر سرزمینش را از نو بسازد.
اما سناریوی "جایی برای زندگی" شلوغتر و پرحادثهتر است. به غیر از قصههای مهاجرت خانواده یونس به عراق و داستان فرار اسرای محلی از میان بعثیها، قصهی عشق رعنا و حامد، درونمایهی فیلم را تشکیل میدهد. فارغ از مفاهیم و تعاریف قصهی نخست، ماجرای یک عشق در جریان است.
داستان عشق رعنا و حامد، گرچه در بستر داستان اصلی فیلم یعنی تجاوز و جنگ اتفاق میافتد، اما فارغ از تاثیرات آن است. تا آنجا که رعنا بیخیال از مهاجرت خانوادگیاش، نعش زخمی و سراسر خون پدرش و جنگی که در پشت سرش در حال وقوع است، برای رسیدن به حامد میگریزد و حامد برای سرزدن به مترسگی که حامل پیام اوست، بازمیگردد و اسیر میشود. البته به قول کارگردان، داستان عشق حامد و رعنا، پایانی باز دارد (به معنی واگزار کردن نتیجهگیری بر دوش مخاطب)، و من فکر میکنم واقعا همینطور است. اینکه فیلمنامه از عبور اتومبیلهای حامد و رعنا از کنار هم و تصمیم راننده کامیون -که رعنا را زن خود خطاب میکند- و همینطور برداشته شدن نامه از جیب مترسگ توسط حامد، چه منظوری را دنبال میکند، بر بیننده معلوم نیست.
البته زمان زیادی میگذرد تا رابطه مادری و پسری حامد و گلچهره بر تماشاچی مشخص میشود که تازه آنهم با گریم ضعیف هدیه تهرانی در نقش گلچهره، بسیار باور ناپذیر است. همینطور اگر با دقت به دیالوگها توجه نکنیم و یک ساعت از فیلم نگذرد، هرگز نخواهیم دانست که گلچهره، عروس عیدیمحمد است.
من سلیقه رضا کیانیان در انتخاب بازیگران فیلم را دوست ندارم. در "جایی برای زندگی" با یک دوجین ستاره و بازیگر حرفهای طرفیم، اما همین نکته که میتوانست نقطه قوت فیلم باشد، به دلیل عدم تناسب تواناییهای بازیگران با نقشهایشان، به نقطه ضعف آن بدل شده است. شاید اگر از بازی تاثیرگذار و زیبای هانیه توسلی در نقش رعنا و بازی کوتاه اما جذاب آتیلا پسیانی در نقش ژنرال بعثی بگذریم، بقیهی بازیها نواقص عمدهای دارند که همین نواقص به بدنهی فیلم ضربههای بزرگی را وارد کرده است.
هدیه تهرانی هر چه میکوشد تا در کاراکتر گلچهره، نقش مادری رنجدیده و بیوه زنی تنها و خسته را ایفا کند، اما تماشاچی کماکان همان دخترک لجباز و پر شر و شور "شوکران" و همان زن شهری و مسلط "دستهای آلوده" را میبیند. شاید او هرگز برای نقشی اینچنین، مناسب نبوده است.
عیدیمحمد هم با وجود توانمندیهای حسی عزتالله انتظامی، هرگز حال و هوای یک بزرگ خاندان روستایی (آن هم در اطراف خوزستان) را به بیننده منتقل نمیکند. گویی هنوز همان انتظامی "خانهی خلوت" است تا کسی که عمری را به زراعت و دامپروری در یک روستای مرزی گذرانده است.
همینطور گویشها و کنشها و واکنشهای هیچیک از بازیگران اصلی داستان، با اهالی یک روستای مرزی در جنوب کشور، همخوانی ندارد. هیچکدام از بازیگران اصلی فیلم، حتی کمترین لهجهای ندارند و وضعیت پوشش زنان و مردان داستان، هیچ تطابقی با محل وقوع فیلمنامه پیدا نمیکند. البته این اتفاقات شاید به خاطر سمبلیک بودن فیلم است تا یک اشتباه اما من دوستشان نداشتم.
شاید بتوان پذیرفت که در این زمینه بزرگنیا با ارائه یک اثر مینیاتوری، از همان ابتدای فیلم یک قرارداد گویشی را بین خود و تماشاچی منعقد کرده است. چرا که حتی آتیلا پسیانی نیز در نقش ژنرال عراقی، فارسی را از فارسیزبانان بهتر تکلم میکند. اما اگر اینطور است پس چرا این قضیه در مورد همهی شخصیتهای فیلم عینیت پیدا نمیکند ؟ چرا شخصیتهای فرعی مثل روستاییان به زبان سلیس فارسی سخن نمیگویند ؟ این ناهمگونی و عدم انسجام، باور پذیری کلیت داستان را برای تماشاچی سخت و مشکل میکند.
موسیقی اما مانند بسیاری آثار مجید انتظامی از نقاط قوت "جایی برای زندگی" به شمار میرود. استفادهی دوبارهی انتظامی از صدای انسان در لحظات گریز رعنا از دست پدرش و سکانس وداع عیدیمحمد با خانهاش، در انتقال مفاهیم مورد نظر فیلمنامه کمک شایانی میکند. گرچه رگههایی از موسیقی متن "اعتراض" و "دوئل" را میتوان در "جایی برای زندگی" نیز شنید و بیم به تکرار افتادن مجید انتظامی در دل شنونده میافتد اما در مجموع انتظامی با خلق یک اثر موزون و حماسی، امتیاز مثبت دیگری را به کارنامهی آهنگسازیاش برای فیلم اضافه میکند.
پینوشت : این نقد در شماره ۱۹ شرقیان منتشر شده است.