۱۴.۲.۸۴

گزارش جشنواره همدان

این چهار روز یعنی از شنبه ۱۰ اردی‌بهشت تا سه‌شنبه ۱۳ اردی‌بهشت در همدان و میهمان انجمن اسلامی دانشگاه بوعلی‌سینا بودم. نخستین جشنواره دانشجویی وبلاگ در ایران برگزار شد و با همه کمی‌ها و کاستی‌ها شاید بشود گفت که خوب بود. خیلی فکر کردم که چه گزارشی از همدان بنویسم. قوانلو هم برایم کامنت گذاشته که منتظر بوده من در مورد همدان چیزی بنویسم. به این نتیجه رسیدم که فقط نکات مهمی را که به ذهنم می‌رسد فهرست‌وار بنویسم. فکر کنم همین کافی و گویا باشد.

- یک اتوبوس دانشجویان را از تهران به همدان می‌برد. شهرستانی‌ها باید خودشان دست به کار می‌شدند. در اتوبوس عین آقاها نشستیم و پس کله جلویی را نگاه کردیم.

- آقایان و خانم‌ها را در دو محل جداگانه استقرار داده‌اند. من ولی همراه بچه‌های خبرگزاری‌ها به یک محل سوم منتقل شدم. با علی لطفی و آرش کریم‌بیگی هم اتاقی‌ام. منتهی آرش هنوز پیدایش نیست.  بلافاصله بعد از استقرار به مراسم افتتاحیه رفتیم.

- مراسم افتتاحیه پر است از سخن‌رانی. تنها سخن‌رانی که سعی می‌کند جو خشک جلسه را بشکند، محمد‌علی ابطحی‌ست. روی سن میزی برای سخن‌رانان نگذاشته اند و ابطحی گله می‌کند که این شکلی تمام ابعاد وجودی‌اش !! را همه می‌بینند. کلیپی هم پخش می‌شود که در نوع خودش جالب است. از همین کلیپ می‌شود فهمید که جشنواره‌ای سیاسی در انتظارمان است. یاس نوی مچاله شده. انتخابات ۱ اسفند و خیلی چیزهای دیگر.

- روز دوم، میزگرد حقوق رسانه‌ها با حضور دکتر دادخواه و عیسی سحرخیز برگزار می‌شود. سحرخیز تلویحا از نافرمانی مدنی و راه‌گشایی این روش حرف می‌زند و انگار دارد راه‌کار هم آموزش می‌دهد.

- اکثر دانشجوهای مدعو ادعاهای عجیب و غریبی در تجربه‌ی جدی کار در فضای مجازی دارند. بعضی‌ها آن‌قدر باسابقه‌اند که حتی عمر فعالیت‌شان مثلن در وبلاگ‌نویسی از عمر پدیده وبلاگ فارسی هم بیشتر است. یکی می‌گوید من از سال ۷۹ وبلاگ می‌نویسم، در حالی که اولین وبلاگ فارسی سال ۸۰ پا گرفت. یکی دیگر می‌گوید از سال ۸۰ در پرشین‌بلاگ می‌نویسد. در حالی که پرشین‌بلاگ از خرداد ۸۱ کارش را شروع کرده. از این سوتی‌ها فراوان است. با بررسی‌هایی که من کردم، با سابقه‌ترین بلاگری که در این جمع بود، جلال خودمان است از خرداد ۱۳۸۱.

- یک جریانی مرتب می‌خواهد جشنواره را سیاسی‌تر کند. زمزمه‌هایی به گوش می‎رسد که پیام معین را می‌خواهند در جشنواره قرائت کنند. این کار قانونی نیست چون این تریبون یک تریبون دولتی‌ست.

- بسیج دانشجویی هیچ همکاری در مورد جشنواره نمی‌کند و فقط هر از گاهی در سالن‌های سخن‌رانی یا پرسش و پاسخ سر و گوشی آب می‌دهند. استدلال‌شان هم این است که پدیده وبلاگ آن‌قدر اهمیت ندارد که در حوزه جنبش نرم‌افزاری مد نظر رهبری قرار بگیرد و برای همین این همه شاخ و برگ دادن به آن اشتباه است.

- واقعا دست بچه‌های دانشگاه بوعلی درد نکند. تا یاد زحماتشان می‌افتم، اول از همه نام آقای قاضی‌سعید یادم می‌آید و آقای امیرحسینی که همیشه در حال دویدن بودند. دبیران جشنواره هم دوست داشتنی هستند و تلاش‌گر. نوید لطیفی و یحیی صفی‌آریان.

- روز سوم بعد از چند سخنرانی تریبون آزاد برگزار می‌شود. پیشنهاد شد بلاگرها خودشان جلسه را مدیریت کنند و همین اتفاق هم می‌افتد. از آقایان مجید غلامی و از خانم‌ها عسل می‌روند برای مدیریت بحث پشت تریبون. این قسمت شاید قشنگ‌ترین بخش ماجراست. یک تریبون آزاد با حضور همه دانشجویان و بلاگرها. بحث به خوبی شروع می‌شود و به خوبی هم پیش می‌رود. هر کس حق دارد ۳ دقیقه صحبت کند. موضوعات زیادی پیش کشیده می‌شود. در همین حین نامه‌ای به عسل می‌رسد و او پایین می‌رود و به جایش نویسنده وبلاگ "حالا خودم حرف می زنم" که نامش را هم نمی‌دانم می‌رود پشت تریبون. حاضرین کمی اعتراض می‌کنند. مجری جدید شروع می‌کند به دفاع از داوران و پاسخ دادن به نقدهای حضار در حالی که فقط باید نظم را برقرار کند و در جایگاه پاسخ گویی نیست. مجدی غلامی هم دلخور شد و از پشت تریبون پایین آمد. دسته‌جمعی جلسه را ترک کردیم و گفتیم تا نماینده ما به جایگاه نرود  برنمی‌گردیم. خلاصه مجید را پشت تریبون فرستادیم و آن خانم را پایین آوردیم. بحث ادامه پیدا می‌کند. در مورد پرونده وبلاگ‌نویسان صحبتی می‌کنم که امید معماریان اعتراض می‌کند. در نهایت تریبون آزاد به پایان می‌رسد و جو آرام می‌شود.

- رضا شکرالهی را خیلی دوست داشتم که از نزدیک ببینم. نادر پناه‌زاده خیلی از خوابگرد برایمان تعریف کرده بود. شهاب مباشری هم بود. دلم برای شهاب و سبیلش تنگ شده بود. از جشنواره رسانه‌های دیجیتالی دیگر شهاب را ندیده بودم. خلاصه این جشنواره نعمتی بود برای دیدن خیلی‌ها.

- مراسم اختتامیه برگزار می‌شود. وبلاگ من هم در حوزه اجتماعی - سیاسی جایزه سوم می‌گیرد که نمی‌دانم اصلن رتبه‌بندی بر چه اساسی‌ست چون محتواها کیفی اساسا نباید باد هم رقابت کنند که اول و دوم سوم داشته باشند و قثط می‌شود مثلا از افرادی تقدیر کرد. خلاصه تندیسی هم به ما دادند.

- مهسای همیشه بهار از طریق نادر برایم سلام و تبریک فرستاده بود که چون دقیقا در لحظه عصبانیت (بابت مسئله‎ای) به گوشم رسید، واقعا خوشحالم کرد.

- از امیر و وبلاگش "یک کلیک برای همیشه" به عنوان یکی از فعالان حوزه آی‌تی تقدیر شد و تندیسی هم به او اختصاص دادند که جلال را برای گرفتنش بالا فرستادیم. حالا هم اگر امیر تندیسش را می خواهد باید شیرینی بدهد. دقیقا همان موقع که برای امیر دست می‌زدند هم به امیر زنگ زدم و خودش صدای دست زدن را شنید. واقعا امیر مستحق تقدیر است.

- توی اتوبوس و برای بازگشت به تهران قصد داشتیم بخوابیم. اما باز هم آن خانم «حالا خودم حرف می زنم» و گروه رفقایشان یک کارهایی کردند و فهمیدیم بعله دعوا جدی‌ست. ما هم خوب بی‌کار بودیم تا تهران و چی از دست انداختن آن‌ها بهتر. برایشان شعر طنز ساختیم و خواندیم و ما هم دعوا را جدی کردیم و از همه کسانی که در اتوبوس سرشان را بردیم عذرخواهی می‌کنیم.

- شلخته ترین رئیس جمهور دنیا یا همان نادر خودمان چقدر آدم دوست‌داشتنی و جذابی‌ست و چقدر به دل می‌نشیند. خدا کند که بتواند در قرارهای جمعه ما شرکت کند تا دیدارش را از دست ندهم. حمزه غالبی ریش را به باد داده و حسابی با عکسی که از او دیده‌ام تفاوت می‌کند. جزء منطقی‌ترین‌هاست. عسل صدای فوق العاده ای دارد. با مادرش به جشنواره آمده و به نظر من در داوری حوزه تخصصی‌اش، می‌شد که از او تقدیر شود. در طول راه بازگشت به تهران بارها و بارها برایمان آواز خواند و ما لذت بردیم. مخصوصا مرا ببوس را که خواند، همه مان را هوایی کرد. قوانلو قاجار سخن‌رانی داشت. در سخنرانی‌اش نبودم چون رفته بودم بازار برای خرید کوزه سفالی. ولی بعدا پشیمان شدم چون شنیدم سخن‌رانی خوب و مفیدی کرده. یک نکته بسیار مثبت در وجود مصطفی قوانلو هست و آن این‌که به متن بیش از حاشیه می‌پردازد. توی تریبون آزاد هم داخل بحث حرف زد و مفید. مجید غلامی آن‌قدر تخصصی وبلاگ می‌نویسد که اصلا نمی‌شود راجع به خوب یا بد بودن کارش نظری داد. ولی خودش فوق‌العاده است. توان مدیریتش بالاست، خوب حرف می‌زند و در کنارش بودن احساس داشتن یک همراه مطمئن را به آدم منتقل می‌کند. آیدین دانشجوی شریف است. یک درس‌خون حرفه‌ای وسط تنبل‌ترین انواع دانشجوها. محمدصالح مفتاح هم هست. محمدصالح از آن بچه مذهبی‌هاییست که نمونه‌شان را کمتر دیده‌ام. یک‌دنده و سمج نیست و حرف حساب را می‌شنود. همین الان هم که می‌نویسم کلی دلم برایش تنگ شده است. راستی وقتی به تهران رسیدیم، لحظه آخر جلو آمد و یک گلدان فوق‌العاده قشنگ به من هدیه کرد.  امیرحسین، عمو حمید نبود. اما همه را به این توهم انداخته بود که عمو حمید است. خیلی‌ها به من گفتند وقتی الپر داور بخش سیاسی - اجتماعی باشد امکان ندارد از من تقدیری بشود. ولی اشتباه کردند. البته معلوم نیست، شاید الپر به من رای نداده باشد. شاید هم داده باشد. امید محدث خدا می‌داند که چقدر در تقلید صدا و سخن‌رانی و بازی با کلمات مهارت دارد. در تریبون آزاد بلاگرها هم همین کارش موجب شد تا از تصویرش در کلیپ جشنواره استفاده شود. تصورش را بکنید یک پسری که حرف زدن معمولی‌اش هم آدم را می‌خنداند، وسط یک بحث جدی از جایش بلند شود و سعی کند در یک جمله از کلمات عربی و فلسفی هم استفاده کند. طراحی فقط طراحی سعید قاسمی. یکی از بچه‌هایی که هم خودش و هم کراواتش را همه دوست داشتند و مرتب هم دستش می‌انداختند سعید بود. ارتفاع صفر در حوزه فرهنگی - ادبی جایزه دوم را گرفت. چقدر پسر خوبی بود. برادر فرهیخته‌ای مثل ارداویرف هم دارد. محمد‌عطا هم پسر خوب و فرهیخته‌ایست. درحوزه‌های مورد علاقه من مطلع است و بیهوده‌گویی نمی‌کند. "آقای خامنه ای سلام" !!!! همه می‌خواهند بدانند صاحب وبلاگی با این اسم عجیب و غریب کیست ؟ مسئولین اهدای جوایز در حوزه اجتماعی - سیاسی هم ذوق به خرج دادند و به عنوان جالب‌ترین نام، از او تقدیر کردند. احسان و هزاره سوم در حوزه‌ای که وبلاگ من هم شرکت داشت، وبلاگ برتر شد. انصافا استحقاقش از من بیشتر است.  برون‌کا مرتب من را به یاد کاملیا می‌انداخت. دختر دوست‌داشتنی و مهربان و ساکتی بود. مخصوصا که در طول مسیر هم ترجیح داد که همراه گروه ما باشد تا اپوزیسیون پاچه‌خوارها. محمد تنها کسی بود که فعالیت‌های من را در جهت فارسی‌سازی ام‌تی نسخه قدیمی دید و به من تبریک گفت. علی لطفی یا همان آدم نمای پارانوئیدی، خبرنگار سرویس وبلاگ‌های ایسناست. پسر خوب و بهداشتی و محافظه‌کاری هم هست. ما هر دفعه این علی را دیدم داشت خبر مخابره می‌کرد. با موبایل، اس‌ام‌اس، فاکس و حتی از دست‌شویی. سورئالیست، نمی‌شود این آدم را به چند جمله وصف کرد. پر جنب‌و‌جوش است و البته کاری به کار کسی ندارد. اگر واقعا قرار و مدارهایمان در مورد نسخه انگلیسی شرقیان محقق شود، در آینده بیشتر او را خواهم شناخت. "ریاضیات زیباست" یک جورهایی شبیه مغز متفکرها بود. بدون نقشه جایی نمی‌رفت و شده بود راه‌یاب گروه برای خرید.

خیلی‌های دیگر هم هستند که شاید فراموششان کرده باشم. شاید دیگر چنین اتفاقی در مملکت ما به این زودی‌ها نیفتد. به قول جلال انگار همه چیز را خواب دیده‌ایم.

در ضمن تندیس جشنواره این‌ریختیه.

تکمیلیه : 
۴- سفرنامه امید محدث ۱و ۲