توی خیابان میرداماد ایستادهام و منتظر تاکسی هستم.
- هفت تیر ...
- میدون هفت تیر ...
- آقا هفت تیر
نخیر. بیست دقیقه گذشته و تاکسی گیرم نیومده. اعصابم خورده. یک خانم نسبتا مسن از پل رد میشه و مثل من، ده قدم اونطرفتر وایمیسه منتظر تاکسی.
- مخبرالدوله
- مخبرالدوله ...
چپچپ نگاش میکنم و توی دلم بهش میخندم. آخه وقتی تاکسی برای هفتتیر پیدا نمیشه، منتظر ماشین برای مخبرالدوله بودن خندهداره. زیر لب چیزی میگم که یهو یه تاکسی جلوی پای زن ترمز میکنه.
- مخبرالدوله میرید جناب ؟!!
راننده سر تکون میده و زن سوار میشه و میره به سوی مخبرالدوله. تاکسی هنوز یک صندلی خالی داره.