این مطلب قرار بود در زنستان هفتم منتشر شود که نشد، به جای آن، خلاصهاش در روزنامه اعتمادملی منتشر شد.
«به آهستگی» داستان مردی به نام محمود را روایت میکند، مردی از طبقه فرودست جامعه که در برابر مسئلهای پیچیده قرار میگیرد. او که در یکی از شهرهای جنوبی کشور به کارگری مشغول است، به خانه خود بازمیگردد و متوجه میشود که همسرش پری -که بیماری روانی هم دارد- خانه را ترک کرده و راهی محلی نامعلوم شده است. قصه از این پس، جستوجوی عذابآور محمود را در پی پری به تصویر میکشد و در پایان وقتی که پری خودش به خانه بازمیگردد، سختترین قسمت داستان آغاز میشود و محمود برای تعیین سرنوشت همسرش درمیماند.
محمود مردی فقیر و بیسواد است و اصول برایش بیش از هر چیز از عرف جامعهی پیراموناش ناشی میشود. نه به قول خودش سواد درست و حسابی دارد که در نوع عملکردش بیندیشد و نه عرف بیرحم، به او فرصت تصمیمگیری عاشقانه را میدهد.
نیمی از «به آهستگی» در محلهی زندگی محمود و پری اتفاق میافتد. محله در این فیلم، نماد عرف است و جریان زندگی ملالآور و کسالتباری که بر آن حاکم است. محمود هم بنابر دلایلی که گفته شد، در برابر مشکل پیچیدهای که با آن روبهرو میشود، به آدمهای این محله پناه میبرد و در جستوجوی همسرش و در نوع واکنشی که باید نسبت به عمل او نشان بدهد، از آنها کمک میخواهد.
محلهی محمود زشت است و این زشتی ریشهدار، بیش از هر وقت در سکانس چلوکبابی نمود پیدا میکند. عرف جامعهی محمود زشت است، مذهبی بودناش هم زشت است، اخلاقیاتاش هم زشت است و حتی کمکاش هم زشت است و این زشتی عمیق در طول داستان، مخاطب را میرنجاند.
اما قالب شخصیت محمود با زیرکی، به نحوی انتخاب شده است که مثل یک قاب خالی به نظر بیاید و هر مردی بتواند خودش را در آن قاب خالی قرار دهد و واکنشهای خود را در مقابل مشکلی مشابه مشکل محمود ارزیابی کند. محمود در کنار محلهی سیاهاش، به یک انسان شنیداری تبدیل شده است و باور به «انسان»، در او کمرنگ و کمرنگتر میشود. بر همین اساس او همانند یک روشنفکر متجدد نتیجهگیری نمیکند و به آرامی مراحل گذار را از یک آدم شنیداری به یک آدم دیداری طی میکند و این موضوع از او شخصیتی باورپذیر میسازد.
در آن سوی داستان، پری (همسر محمود)، مشکل روانی دارد و از ۸ سالگی قرص آرامبخش خورده است. پری نماد زن واخوردهایست که در واقع بیمار نیست، بلکه بیماری پری هم ناشی از زندگی در همان محله است و برای همین هم هست که وقتی چند روزی مجال مییابد که از جامعه ملالآورش دور شود، به طور کلی بیماریاش به دست فراموشی سپرده میشود و به آن استاد دانشگاه در مشهد میگوید که ؛ «الآن خیلی خوبم !!». گویی که این سفر او را مهلکهی جامعهی سیاهاش رهانیده است. او در کنار آن حریم مقدس، از بندهای کشیده شده به دور تناش میرهد و به شهود میرسد. تردید آموختهاش را وامیگذارد و بیشک به همراه استاد به خانهاش میرود. حال آنکه او آموخته است به یک مرد غریبه اعتماد نکند. او که یک عمر سکوت را تجربه کرده و خودش را از یاد برده است، به جسارت بیان احساس واقعیاش میرسد و به استاد میگوید که ؛ «با شما احساس آرامش میکنم.»
پری (و پریها) روانی نیستند، بلکه زندگی در آن محله و در کنار آن آدمها واکنشهای دیوانهوار را در او باعث شده است. همانطور که محمود فقط با یک هفته زندگی در کنار آنها، عقل و احساس از کف میدهد و حتی به خشونتبارترین نوع برخورد در مقابل همسرش هم تن میدهد.
و پایان «به آهستگی» در لحظه باز شدن در خانه و ورود پری کلید میخورد. لحظهای که هم محمود و هم همه مخاطباناش را در مرحله تصمیمگیری قرار میدهد و این سوال مطرح میشود که با پری چه باید کرد ؟! در آن لحظه سید محمود به نماز ایستاده است و این آغاز یک تناقض مذهبی را برای او خبر میدهد. یعنی ماندن در سه راهی عرف و مذهب و عشق.
سید محمود، معتقد به مذهب دستسازیست که برای او خون پری را مباح میکند. از سوی دیگر باید پاسخگوی حرف مردم باشد و از دیگر سو، محمود عاشق پری است و هنوز رگههای قدرتمند انسانیت در وجودش موج میزند.
محمود به پری مشکوک است و ضبط صوت را روشن میکند و درست مثل یک بازجو از پری میخواهد که داستان سفرش را موبهمو روایت کند. پری اینطور آغاز میکند که خودش هم پیش از این سفر اسیر این تشکیک جانفرسا بوده است. مشکوک به همهچیز و حتی خودش و بازمیگوید که در سفر چهگونه به کشف شهودی رسیده است و چهگونه چند روز با دلش زندگی کرده است و در پایان از سفر حرف میزند. هم برای محمود و هم برای خودش. هم برای محمودها و هم برای پریها. از نیاز به یک سفر حرف میزند و نیاز به یک گریز از وضعیت موجود.
و زمان تصمیمگیری محمود فرامیرسد. «به آهستگی» پایانبندی مشخصی ندارد. سه پایان دارد بر اساس سه راهکاری که محمود در مقابل پری قرار میدهد. یک پایانبندی در قبرستان که نمایندهی مرگ زن است. یک پایانبندی در کنار درب خروجی زندان که نماد مجازات قانونی پری است و یک پایانبندی با همان تم رویایی سفر به جوار آن حریم مقدس. در واقع قصه مخاطب خود را پس از شنیدن اعترافات پری در برابر یکی از سه راه خشونت، زندان و برخورد انسانی قرار میدهد و چون محمود هم یک شخصیتپردازی ملموس و واقعی دارد، هرکس میتواند خودش را در شرایط محمود قرار دهد و یک پایان مطابق تصمیم و نظر خودش انتخاب کند.
فیلم یک پایان تاویلی دارد. اما داستان نظر خود را هم با ظرافتی خاص به بیننده منتقل میکند. آنجا که محمود پس از شنیدن روایت آن سه روز، درباره هفت روز دیگر سوال نمیکند، در واقع با یک رویکرد عاشقانه و انسانی، پری را پذیرفته است و حتی با خودش میاندیشد که ضبط را خاموش کند، محله را رها کند و همان راهی را برای خودش و زندگیاش برگزیند که پری آن را برای زندگی جنونبارش انتخاب کرده است.
سید محمود، مذهبی و کمسواد است. اما منصفانه باور میکند که مذهباش هم در جوار آدمهای محله از حقیقت و ماهیتاش دور شده است. مذهبی را که به مرگ پری حکم میدهد، رها میکند و در آن شهر مقدس و با همان تم رویایی سفر، میکوشد که یکبار دیگر خودش را، دیناش را و عشقاش را بازشناسی کند و از جنونی که به آن مبتلا شده است، بگریزد.
«به آهستگی» روایت غمبار حقوق فراموش شدهی آدمهاست. حقوق پری و محمود به عنوان یک انسان، که در یک جریان غمانگیز و ناگزیر، میرود که به فراموشی سپرده شود. و روایت تلختر آن است که محمود (که خودش هم قربانی است)، میکوشد که برای فروکش عصبیت و وازدگیاش، پری را هم قربانی کند. در حالی که هر دو زخم خوردهی یک اجتماع مریض هستند. میل به زندگی و تصمیمگیری آزادانه، حق مسلم پری است که با دستمایهی مذهبی غلط و فشار اجتماعی دیوانهوار به یک تصمیم سلیقهای واگذاشته میشود.
«به آهستگی» در یک نگاه کلانتر، داستان پریها و محمودها و تقابل آنهاست و این هشدار که حقوق اولیهی انسانی آنها در خطر است. یک رجعت نیاز است از مذهب عرفی به مذهب خلوص و از جمعیت سیاه به فردیت پاک.
«به آهستگی» در مجموع فیلم خوبیست. داستانی نو دارد و به سبکی تازه با آن برخورد میکند و اگرچه در اکران عمومی مهجور مانده است، اما نوید آغاز یک موج نو در سینمای روشنفکری ماست که جشنوارهای نمیاندیشد و مخاطب عام را هم در ساخت اثر در نظر میگیرد.
* تشکر زیاد از هادی عزیزم