خودش میگوید مهم نیست، اما من، با اینکه فقط یکبار راندمش، آنهم بدون هیدرولیک، میگویم مهم است. بحث بر سر یک تکه آهن پاره بیقواره نیست، بستگیهاست که شکل میگیرند و مجموع چند تا بستگی، میشود یک آدم.
بیژن دیگر نیست، من اما با اینکه فقط یکبار راندمش، و عرق کردم تا فرماناش را بچرخانم، میگویم مهم است. نشسته بود پشت ماشین من و من پشت بیژن و به خنده میگفت، جلوی بیژن، ماشین من منیژه است. بیژن و منیژه را راه انداختیم، منیژه از جلو و بیژن از عقب. علی از منیژه کولر گرفته بود و با پخش پایونیرش موسیقی گوش میداد و من تا کمر از پنجره بیژن رفته بودم بیرون تا بلکه نسیمی به صورتم بخورد.