خیابان یکطرفه را
به شتاب
همان شتاب روز نخست
میپیچم و میچپم لای ماشینهایی که به اکراه
راهم میدهند و چراغ ول میکنند
به پشتوانه آن تابلوی قرمز
بوق میزنم
بوق ...
بوق ...
برای چراغهای روشن
برای تمام پردههای بیحوصله
برای تمام زبالههای انباشته
که منظور مرا بی آن که زور بزنم
میشنوند
اینها شاهدان عینی تمام ماجرایند
خدا را
خدا را
صدای تو که میدود از بین پنجرهها و پردهها و بوقها و حتی خواب بیخواب زبالهها
و فرومیرود درست
به ژرفای دو گوش من
و جایی آن وسطها
جرقهای اتفاق میافتد
مثل همان نخستین جرقه تماس حس لامسهام
با اضطراب حضور تو
و درست جلوی آن تابلوی سفید
که زمانی شده بود جولانگاه مشاعره شاعران بزرگ
و حالا رویش نوشتهاند «پارک ممنوع»
نگاهم رها میشود و تق
میخورد به پنجره بستهای
که زمانی بازترین دریچه جهان بود.
بیارتباط : در مورد خودکشی دلفینها در اطراف بندر جاسک، رییس محیط زیست جاسك گفت : ٥ قطعه از این دلفینها كه كاملا زنده بودند توسط ماهیگیران محلی به دریا برده شدند و علیرغم رهاسازی به دریا، متاسفانه مجددا به ساحل برمیگشتند.