۱۹.۹.۸۷

لبخندهایی که خنجرند

نه که فک کنی شعار می‌دما
واقعن دست خودم نیس

گاهی از تو یه ایمیل
گاهی از لابه‌لای حرفای یه پیام کوچیک
گاهی از پشت تلفن
بعضی وختا با عبور یه ره‌گذر آشنا
یه بویی میاد

چی کار کنم
هر کاری می‌کنم بهش واکنشی نشون ندم نمی‌تونم
بوی خیلی بدیه
یه چیزی تو مایه‌هایی که خودتم می‌دونی
گند مثل سیاست‌بازی
مکثایی که یه پولیتیکی توش هس
یه چیزی مث بوی تند شاش
از اونم بدتر

الان دیگه دوازده ساعت شد که دارم کار می‌کنم
امروز که همه به فکر یللی تللی بودن و عشق و حال
من منگنه شده بودم به مانیتور و داشتم عین سگ کار می‌کردم
از پنجره خیابون ولیعصرو می‌بینم که خلوته
دلم می‌خواد برم اون بیرون
یه تاکسی بگیرم مستقیم واسه باغ فردوس

* عکس Santiago Bañon