۱.۲.۸۸

خوش‌تر ز رهایی (یک)

خواب خوابم
در این روز اول اردی‌بهشت
ناهشیارم 
و زنگ‌های پیاپی تلفن را نمی‌شنوم

در این اولین روز فصل سعدی
فصل میناها و درخت‌ها
فصل شهر بی تو و خیابان‌های خالی
فصل گلابی و کندلوس

آزادی بی‌حصر شن‌های کویر
یا آن سقوط یک‌باره ابرهای جنگل شاهرود
از خاطرم عبور می‌کنند

در تب و تاب هوس‌انگیز یک اشتباه خوش‌حال
همین که اشتباهی
درست وقت افتادن پر کرشمه یک برگ پنجه گشوده طلایی 
زیر درخت کنار رودخانه باشم

هوایی‌ام
و حالا که ۲۵ سال از عمرم می‌گذرد
شاید دیر وقتی باشد برای این حالت مفرح
اما 
یاد تو
و تغزل شفاف سعدی  
در هوای بی‌خیال این اردی‌بهشت مدهوش
تن مبادی آدابم را
رها نمی‌کند

*با یاد کسی که با هم افتادیم، در سعدی و اردی‌بهشت