[ شرح ]
ای آرزوی آرزو ... آن پرده را بردار ازو
صفحات دیگر
خانه
درباره من
عکسها
توییت
معرفیکتاب
بریده کتاب
دیالوگ فیلم
شایدشعر
تماس
۱۲.۲.۸۸
دست از پا
وختی که زنگ زدی و برنداش
کار از کار گذشته
اسمت افتاده رو تلفناش
رسوا شدی
دیگه همه فهمیدن
که تو بودی که زودتر دلت تنگ شد
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی