ازدواج باید خیلی کار احمقانهای باشه. مدتهاس که اینو باور کردم. حتی اکازیونترین آدما هم زندگی کردن باهاشون سخته. اما فک کنم واسه آدمای شنگولی تو مایههای من باید تنوع خوبی باشه.
یاد اون شبها میافتم زیر مهتاب باهار
توی جنگل لب چشمه مینشستیم من و یار
میگن این دنیا دیگه مثل قدیما نمیشه
دل این آدما زشته دیگه زیبا نمیشه
اون بالا باد داره زاغ ابرا رو چوب میزنه
اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمیشه
* فریدون فروغی، روزی