اونی که میگفت "اگه زن فلانی بشم، خودمو میکشم"،
حالا ازش ۲ تا بچه داره
دیروزم دیدمش
از یه قصابی
شنیتسل میخرید و ...
میخندید و ...
داشت به قصابه میگفت با خنده که ...
راضیه از شنیتسلا و ...
اما دیگه پیراشکی گوشت نمیخره و ...
چون آقاشون دوست نداشته و ...
میخندید و ...
میخندید و ...
خندههاش همشون
شبیه همون خندههاش بود
که قدیما
میخندید و میگفت با خنده که ...
یعنی فک کن که من زن فلانی بشم،
حتما خودمو میکشم