تو ترافیک اتوبان مدرس
حوالی ظفر
یه خانومی شیتان فیتان واستاده بود بغل اتوبان
نگام افتاد بهش
چند ثانیهای نگاش کردم و رد شدم ازش
داشتم واسه خودم با تلفن حرف میزدم
یهو اومد نشست تو ماشینم
اونم داشت با تلفن بلند بلند حرف میزد
اینقد بلند حرف میزد که من مجبور شدم وسط مکالمه قطع کنم
که بتونم بیرونش کنم از ماشین
بهش گفتم خانوم کاری داشتین ؟! با شمام ؟؟؟!!!
روشو کرد به سمتم و با انگشت اشارهاش که گذاشته بود رو دماغش بهم گفت هیس
که یعنی مگه نمیبینی دارم با تلفن حرف میزنم
تلفنش که تموم شد گفتم ببخشید ما همو میشناسیم ؟!!
نگام کرد و گفت تا پارکوی میری ؟
گفتم بله اما سوال منو جواب ندادین
گفت که اهل برنامه هستی ؟
فهمیدم طرف چه کارهست
حرف زدم باهاش
گفتم نرخ چنده ؟!!!
گفت ۱۳۰ عرفشه دیگه
گفتم ببخشید این عرف رو اتحادیه مشخص میکنه ؟!!!
بلند بلند خندید
بهش گفتم اما حقیقتش من دارم با زنم میرم سینما
گفت خوب بپیچونش بریم با هم باشیم
گفتم بپیچونش چیه عزیز من زنمه
بازم خندید
گفت حالا چه فیلمی میری
گفتم میرم سنپیترزبورگ
گفت اااا چه جالب کارگردانش مشتریمه
گفتم نه بابا، بهروز افخمی رو میگی !؟؟؟
گفت آره دیگه همون که ناتاشا رو درس کرده بود
گفتم اون مهدی فخیمزادهست که
گفت همون منظورمه، پیره صداش کلفته
گفتم آها چه جالب
گفت خوب بعد فیلم پایهای ؟!!! ازت خوشم اومده اصلن
گفتم فدات حقیقتش من ۱۱ فیلمم تموم میشه
گفت باشه همون موقع زنگ بزن من جام جردنه
گفتم باشه شمارتو بده
گفت بزن ۰۹۳۷.......
زدم توی موبایلم
گفت یه میس بنداز
انداختم
گفتم اسمت چیه حالا ؟!!
گفت هانیه
گفتم بیزنس شما چند اسمیه دیگه ؟؟؟
گفت خوبه که میدونی خودت
خندید و یه سیگار روشن کرد
چند دقیقهای به سکوت گذشت
موسیقی رو اعصابش بود
گفت اینا چیه گوش میدی
خاموشش کردم
رسیده بودیم زیر پل
گفت پس من یازده منتظرم
گفتم باشه
هانیه پیاده شد و راشو کشید تو پیاده رو و رفت
یه کمی که دور شدم
یه پیام فرستادم براش
نوشتم پدرزنم گفته بعد سینما بریم خونش واسه شام
نمیرسم امشب تو به کار و زندگیت برس
یه پیام فرستاد برام
تابلو بود اینکاره نیستی، برو به زنت برس، سینما خوش بگذره
* نقاشی Russell Mills