[ شرح ]
ای آرزوی آرزو ... آن پرده را بردار ازو
صفحات دیگر
خانه
درباره من
عکسها
توییت
معرفیکتاب
بریده کتاب
دیالوگ فیلم
شایدشعر
تماس
۲۳.۸.۸۹
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
این اولین پست است در صبحدمی پاییزی از تهران و مردی آن را مینویسد که شب تا صبح نخوابیده است. او وبلاگی دارد که نوشتن در آن به شدت حریم خصوصیاش را به فنا داده و سعی میکند جایی بنویسد که کسی نداند.
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی