۲.۲.۹۰

از اردی‌بهشت لبریز

اول اردی‌بهشت
بوی بهار نارنج آرامگاه
پیرزن‌های دهاتی در رفت و آمد حوض ماهی
بچه مدرسه‌ای‌ها
به صدای بلند
مقدمه گلستان می‌خوانند
در كنارم روی نیمكت چوبی
پیرمرد سعدی‌باز
غزل تضمین مسدس را
زمزمه می‌كند
"گر بگویم كه مرا با تو سر و كاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد كاری هست"

در و دیوارهای آرام‌گاه را نگاه می‌كنم
پی‌ات می‌گردم
تو بر نیمكت روبرو
محو و آرام
نشسته‌ای
و این ....
خیال نیست