۱۶.۳.۹۰

ماز

مافیا که بازی کردیم وسطای بازی حاضر بودم روی یه رفیق ١٠ ساله شرط ببندم که مافیا نیست و پلیسه. بعد آخرش مافیا از آب دراومد. همسر یه دوست دیگه‏‌مون هم بود که خیلی مُصِر بودم پلیسه، اونم مافیا دراومد. بعد یه دوست خیلی صمیمی هم کلید کرده بود که من مافیام و اونم اشتباه می‌کرد چون من پلیس بودم. بازی که تموم شد حس کردم چه‌‏قدر سخته که اصرار کنیم روی تشخیصامون در مورد آدمای دیگه وقتی این‏‌قدر این تشخیص‌ها می‏‌تونن از واقعیت دور باشن. در حالی که ما توی زندگی تقریبن روی بیشتر شناختامون از آدما اصرار داریم.