دختر کشتزار
خوشه میچیند
سربازی در راه
او را میبیند
دریغا مجالی
دریغا مجالی
سربازی در راه
تفنگی در دست
تختهای کودن
آهنی سرمست
دریغا نهالی
دریغا نهالی
کسی نپرسید
سرباز جوان
میخواهی برو
میخواهی بمان
دریغا سوالی
دریغا سوالی
دختر کشتزار
خوشه میچیند
ردی از سرباز
کس نمیبیند
دریغا غباری
دریغا غباری