شب نیاوران
خیابان بلند
اتومبیلهای پیچیده به هم
در صفی طولانی
دختران بزککرده با لبخندهای مصنوعی
چراغهای زرد و قرمز گیج
پلیسهای راهنمایی درمانده
هیچکس حتی بوقی نمیزند
به نشانه اعتراض
همه راضیاند از این بازی پُر مکث نور و صدا
و هیچکس حتی
نیمنگاهی هم
به مرد پیاده نمیاندازد
و مرد
در بیکس و کارترین نقطهی خیابان
در پس این شلوغی بی حد
در عمق این نورهای رنگارنگ چشمآزار
به سیاهی بلندی خیره مانده است
درست به بلندی نیاوران نورانی
در نم باران پاییزی
٢٦ آبان نود