[ شرح ]
ای آرزوی آرزو ... آن پرده را بردار ازو
صفحات دیگر
خانه
درباره من
عکسها
توییت
معرفیکتاب
بریده کتاب
دیالوگ فیلم
شایدشعر
تماس
۱۱.۱۱.۹۰
الان نشستم روی کاناپه مادرم داره یه برنامه احمقانه میبینه و من دارم نرمافزارهای تلفنم رو بالا پایین میکنم. بعد گفتم با این نرمافزار بلاگر یه چیزی پست کنم. و چیزی ندارم که بگم. عصبانیام. دلخورم. سگم و اینا هیچکدوم چیز تازهای نیست.
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی