وقتی کسی در موقعیت من قرار میگیرد، با محبت و یک دنیا امید مردم رئیسجمهور میشود و این محبت و امید مردم در داخل و خارج به او اعتباری میدهد، او دیگر نمیتواند ملاک تصمیمگیری را فقط تشخیصهای فردی و شخصی قرار دهد. وقتی هر کس به من دسترسی دارد و یا صدا و نظرش را به من میرساند، از من میخواهد که بیایم، من این تشخیص را بر تشخیص خود ترجیح میدهم. حالا با تکیه بر همان عهد پیشین آمدهام.
در عاشقی گریز نباشد ز ساز و سوز
استادهام چو شمع مترسان ز آتشم
...
عشق دردانه است و من غواص و دریا میکده
سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر بر کنم