[ شرح ]
ای آرزوی آرزو ... آن پرده را بردار ازو
صفحات دیگر
خانه
درباره من
عکسها
توییت
معرفیکتاب
بریده کتاب
دیالوگ فیلم
شایدشعر
تماس
۹.۲.۹۴
ساعت پنج و نیم بعد از ظهر ۷ تیرماه ۱۳۴۰
من و آقای شهناز، تنها نشستیم تو خونهی ما
گوووووش
بعد وسطای تکنوازی شهناز، صدای یه در میاد که قژقژ میکنه و باز میشه
یه در که یه ربع مونده به شیش بعدازظهر هفت تیر ماه ۱۳۴۰ باز میشه
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی