[ شرح ]
ای آرزوی آرزو ... آن پرده را بردار ازو
صفحات دیگر
خانه
درباره من
عکسها
توییت
معرفیکتاب
بریده کتاب
دیالوگ فیلم
شایدشعر
تماس
۲۷.۲.۹۴
توپهای جنگی
در خانه مشروطه
تو را دیدم
گوشه حیاط
روی نیمکت
با انگشت کوچک
گوشه لبت را میخاراندی
لاک صورتی زده بودی
و بهار
از چرخهای توپ جنگی
میچکید
تبریز
بهار نود و چهار
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی