فکر کنم سال نود و دو بود، کارمندا مدام اعتراض میکردن به کارپرداز شرکت که چرا چای ایرانی برای دفتر میخرید و چرا شرکت خسیسبازی درمیاره تو خریدن چای. اون موقع ما برا دفتر اونطور که یادمه چای گلستان میخریدیم و من خودم از طعم و مزهش ناراضی نبودم. گرچه عاشق چای لاهیجان و فومن و اونورام. خلاصه یکبار کارپرداز شرکت وختی برای من چای میآورد گفت که بچهها ازین چای بدشون میاد. گفتم خوب یه چای دیگه بگیرید، گفت آخه بچهها میگن چای خارجی خوبه و ایرانی به درد نمیخوره. پرسیدم مثلن چه چایی ؟ گفت مثلن توینینگز. متوجه شدم که چون قیمت این چای دو برابر چای مصرفی شرکته خودش راسا نتونسه اقدام کنه. اون وختا یه حسابدارم داشتیم که تشخیص این چیزا به عهده اون بود و اونم انقد بداخلاق بود و یه کمی هم خسیس که وقعی به این حرفا نمیگذاشت.
برا همین کارپرداز رو شیر کرده بودن که بیاد زیرزیرکی به من بگه بلکه موثر واقع بشه.
منم یه عادتی داشتم و دارم که اون موقع شریکم همیشه ازین عادت من شاکی بود و اونم این بود که به این حرفا و اعتراضای پرسنل گوش میدادم و حتی گاهی وقت روش میزاشتم.
اون روز، آخر وقت رفتم سر راه یک بسته چای توینینگز خریدم که جعبهش هم زرد بود. فردا صبح چون طبق معمول خیلی زودتر از بچهها میومدم سر کار، رفتم درش رو باز کردم و محتویاتش رو تو یه پلاستیک ریختم و توی جعبه توینینگز رو با چای گلستان پر کردم.
یه کمی هم از همون دم کردم و خوردم و رفتم تو اتاقم. بچهها که اومدن کلی ذوق کردن که حرفشون موثر واقع شده و چای خارجی اومده به جای چای ایرانی.
یادمه از همه بچهها که ده نفری میشدن، همه چای جدید رو که در واقع همون چای قبلی بود با بسته جدید، خوردن و بهبه و چهچه زدن و تشکرم ازم کردن و حتی یکی دو نفر تفاوت مزه این چای نسبت به چای قبلی رو توضیحم میدادن. فقط واسه اینکه دروغ نگفته باشم، منشی شرکت زمزمه میکرد که عجیبه طعم چای توینینگز این نیست. اون فقط فهمیده بود. از قضا اون اصلن معترض به چای ایرانی نبود و معترضا همگی با تغییر جعبه راضی شده بودن. آخر وقت که چندتاشون توی دفتر بودن یهو گفتم بچهها این همون چای گلستانه و من فقط جعبهش رو عوض کردم.
یادمه دیگه ازون به بعد هیچکس به چای گلستان اعتراضی نکرد و دیگه کسی هم هوس چای خارجی نکرد.