خوب بعد از مدتها کار حالا اینجام. بر اساس اصل پرهیز از کمالگرایی مطمئنم خردهکاریها هرگز تموم نمیشن. باید شروع کرد. مدت یک ماه توییترم رو تعطیل کردم که تمرکز کنم و اینجا رو راه بندازم. داریوش خیلی کمکم کرد. کل آرشیو همه وبلاگها رو از سال 2003 جمع کردم اینجا که تقریبن 1300 پست شد. حالا به مرور یه سری آرشیو موضوعی راه میندازم. فعلن معرفی کتاب رو راه انداختم و سعی میکنم کمکم آپدیتش کنم. کل فرآیند طی شده رو اون بالا توی "دربارهی" توضیح دادم.
این مدت مجبور بودم خیلی مطالبی که خیلی وقت پیش نوشتم رو اصلاح نگارشی کنم. روی نیمفاصله و استفاده از ی فارسی و اینا حساسم. طی این اصلاحات خوب باید مطلب رو از اول تا آخر میخوندم. دیدم که چه سیری رو طی کردم تا الان. توی این دوازده سیزده سال، از ابتدای جوونی تا الان. اثراتی که آدمها و سفرها و فیلمها و کتابها روی من گذاشتن. اثراتی که شعرها روی من گذاشتن. تکتک حسشون میکردم. اینکه چه چیزهایی برام مهم بودن و الان اصلن بهشون فکر نمیکنم. چه چیزهایی برام بیاهمیت بودن و حالا برام مهم شدن. عجیبه این تغییرات و چهقدر موجودی با این همه تغییر، مضحک میشه وقتی از یقین حرف میزنه. از حتمیت. از قطعیت.
اینکه باد بوها رو با خودش میبره، دستمال نمداری اثر انگشت رو پاک میکنه، زمان حافظهها و خاطرات بد و خوب رو مخدوش میکنه، این ناپایداری ذات دنیا، ذات همه ذرات، به آدم آرامش میده. اصلن امید یعنی همین ناپایداری. همین که اثری جاودانه نیست، همین که آدم فراموش میکنه. همین که میتونه به چیزهایی برسه که حالا نداره.
* عکس Antonio Palmerini
* عکس Antonio Palmerini