۱۴.۵.۹۵

قضایای شرطی متصل و منفصل

یه دوست-همکار-شریک دارم که همیشه غر می‌زنه که بدشانسه و همش بد می‌آره. بعد دفتر ما یه پارکینگ بیشتر نداره و چون اون خیلی روی ماشینش حساسه من همیشه بیرون توی کوچه پارک می‌کنم و اون توی پارکینگ. چند روز پیش یهو گفت فردا تو بزن تو پارکینگ و من چون زودتر میام این چند روز توی کوچه حتما جای پارک پیدا می‌شه و مثلن خواست لطف کنه. دلیلشم این بود که من صبحش نق زده بودم که سخت جای پارک پیدا کردم. منم گذاشتم توی پارکینگ و دو ساعت بعد یکی از همسایه‌ها در زد که ببخشید من زدم آینه‌تون رو شکستم و عذر می‌خوام و خسارت بدم و ازین تعارفا. خیلی عصبانی شدم که یک بار هم من زدم توی پارکینگ این‌جوری شد. فردا صبحش گذاشتم توی همون کوچه و هرچی دوستم اصرار کرد توی پارکینگ نذاشتم. عصر روز دوم رفتم که سوار بشم و برم خونه، دیدم که یه نفر کوبیده به دو تا در ماشین و هر دو تا در باید رنگ بشن. واقعا وضع جالبیه. من همیشه فکر می‌کردم که آدم خوش‌شانسی‌ام. هنوز هم به جز چند مورد شانسمو خوب می‌دونم. اما خواستم این وض رو به اشتراک بزارم و ببینم واقعا اینا در مقوله‌ی بدشانسی حساب می‌شه یا نه ؟!!