۲۵.۱۰.۹۵

هیولای هاوکلاین

ترجمه حسین نوش‌آذر
نشر مروارید

آغاز خطر لو رفتن داستان

هیولای هاوکلاین، داستان دو همکار به نام‌های گریر و کامرون است که آدم‌کش‌های حرفه‌ای هستند و پول می‌گیرند و آدم می‌کشند. هر دو شخصیت‌های طنزآلود، ابله و دل‌رحمی دارند و از قوانین شخصی عجیبی پیروی می‌کنند. و همین ویژگی‌های خاص، داستان را می‌سازد. مثلن کامرون علاقه عجیبی به شمارش دارد و همه چیز را می‌شمارد. 

"کامرون عادت به شمارش داشت. در راه سانفرانسیسکو که نوزده بار استفراغ کرد، حساب هر نوزده بار را داشت. هر کاری را که انجام می‌داد، می‌شمرد."
 هر دو خونسرد و زیادی با اعتماد به نفسند. مرام و مسلک خاص خودشان را هم دارند. مثلن گریر در ابتدای داستان از کشتن کسی خودداری می‌کند و به قول خودش بی خیال هزار دلار جایزه می‌شود، فقط چون پسر بچه‌ی او در کنارش مشغول سوارکاری‌ست. می‌گوید : "نمی‌تونم کسی رو بکشم که داره به پسرش اسب‌سواری یاد می‌ده. تو مرام من نیست."*

در ادامه داستان دختری سرخ‌پوست به نام مجیک‌چایلد آنها را می‌یابد و آنها را برای کشتن یک هیولا در زیرزمین عمارت خانم هاوکلاین استخدام می‌کند و ماجراهای عمارت هاوکلاین آغاز می‌شود.
پایان خطر لو رفتن داستان

براتیگان هرگز یک داستان را با شیوه‌های مرسوم روایت نمی‌کند. همیشه ابزارهایی جادویی در کنار دستش هستند که روند عادی قصه را به هم بزنند و خواننده را متعجب کنند. و البته خواننده‌ای که "در رویای بابل" و "صید قزل‌آلا در آمریکا" را خوانده باشد، حتی سوال هم نمی‌کند که چرا و چگونه ؟! از همان ابتدا قراردادی بین خواننده و نویسنده بسته می‌شود که معنی‌اش این است : این یک داستان عادی نیست.

اما هیولای هاوکلاین، دیگر زیادی شلخته است. البته تا زمانی که گریر و کامرون به عمارت هاوکلاین وارد شوند، ریتم قصه بهتر است اما پس از آن، بدتر می‌شود. من در هنگام مطالعه این داستان، از جایی به بعد فقط می‌خواستم قصه تمام شود که نصفه نماند. حتی دلم تنگ نمی‌شد که برگردم و ادامه داستان را دنبال کنم. داستان کند و بی‌هدف است و نویسنده به نظر من، ابزارهای جادویی‌اش را زیاده از حد استفاده می‌کند. البته طنز پست مدرن حاکم بر داستان بدک نیست اما در آثار براتیگان، این بدترین کتابی بود که خوانده‌ام. من قبلن کتاب عامه‌پسند اثر چارلز بوکوفسکی را خوانده بودم و اتفاقا زیاد هم خوشم نیامده بود. ژانر این دو داستان تا حدی شبیه به هم است. هیولای هاوکلاین جوری خسته‌ام کرده بود که دلم برای عامه‌پسند تنگ می‌شد.

البته هیولای هاوکلاین برش‌های جذابی هم دارد که باز هم نمونه‌های بهتر این برش‌ها را در دیگر آثار براتیگان دیده بودم و تازگی نداشت.

این کتاب را انتشارات افراز هم با ترجمه سارا خلیلی جهرمی منتشر کرده است. من البته ترجمه نوش‌آذر را خوانده‌ام. اما در مورد طراحی روی جلد، هر چه کردم هدف انتشارات مروارید را از این طرح روی جلد بی‌مزه نفهمیدم. افراز در نسخه‌ی منتشر شده‌اش، از طرح روی جلد اصلی کتاب استفاده کرده است که می‌توانید آن‌را این‌جا بینید. اما طرح روی جلد انتشارات مروارید، به نظرم طرحی از سر بازشده و بد است.

* مشابه این اتفاق را در فیلم جانگوی آزاد شده و وضعیت آدم‌کش‌هایی با مرام‌های عجیب را در فیلم در بروژ دیده بودم که دیدن هر دو فیلم را به شدت توصیه می‌کنم. شاید هر دو فیلم برداشتی آزاد از این کتاب را در خود داشته‌اند.

-------------------------------------------------------

پیشنهاد خواندن یا نخواندن کتاب بر اساس نظر شخصی من :


تبصره : اگر خیلی عاشق داستان‌های پست مدرن هستید و می‌توانید یک داستان را فارغ از کلیت آن، به خاطر برش‌های مستقل دوست داشته باشید، خواندن این کتاب بدک نیست.